تاريخ : یک شنبه 11 / 12 / 1391برچسب:, | 2:1 | نویسنده : mahdieh

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم.

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

نمی دانم چرا رفتی؟

نمی دانم چرا، شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا، تا کی، برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار

 کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته چشمان زیبای توام

برگرد

ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

و بعد از این همه طوفان ِ وَهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.



تاريخ : دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:, | 12:26 | نویسنده : mahdieh

انکار نمی کنم،زندگی خوب است

اینجا همه چیز است

آینه،قرآن،ظرفی آب

تسبیح،شمع،دیوان حافظ

در کنار خوابهای یاسی رنگ!

مرا ببین،نگاه کن مرا

ار حنجره کوچه صدایت کردم

افسوس!

میان باد پیچید،همه فریاد من

نگاه کن مرا، مراببین

در این تنهایی

در پشت فاصله ها

بالهای چشمانم را می بندم

شاید بیایی...

تکرار می کنم، زندگی خوب است...



تاريخ : دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:, | 12:23 | نویسنده : mahdieh

پر میکرد یادت، همه حجم خالی فضایم را

 و خواستنت شیطنت میکرد، در مسیر نبض رگهایم

 بوته نورس احساسم، ریشه دوانده بود در تری اشکهایم

 همه روزه، میشنیدم صدای عشق را

 حتی در قیژ قیژ، لولای در قدیمی

 همه شب;

 پشت پرده، سایه ای از جنس تو اردو زده بود

 رویای هم آغوشیت نخ بادبادکی بود

 که مرا بالا میکشاند تا دب اکبر

 و در مجادله ناکوک دل و عشق،

 کوچکتر از باخته شده بود "عقلم"

 تو میدانستی;

 رویای شیرینم، یخیست

 "هایش" کردی

 چه ساده تبخیر شد از گرمی نفسهایت...



تاريخ : دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:, | 12:21 | نویسنده : mahdieh

سالها...

پنهانت کرده بودم

در سبزینه آن گیاهی که در

کالی احساسم روئیده بود

احساسم را کشتم

در هیاهوی نوبری بلوغ

و دچارت شدم در ناهوشیاری تنم

خواستنم ریشه در ابدیت داشت

سالها...

من ندانستم تو

عشق از " گلشن امروز " میخواهی

و بودن از " خوشه الان " میچینی...



تاريخ : پنج شنبه 16 / 6 / 1391برچسب:, | 18:13 | نویسنده : mahdieh

Now I will tell you what I've done for you

 

اکنون به تو خواهم گفت که برایت چه کارهایی انجام داده ام

۵۰ thousand tears I've cried

پنجاه هزار قطره اشك ریخته ام

Screaming Deceiving and Bleeding for you

فریاد زدن ، فریفتن و خونریزی (درد کشیدن ) برای تو

And you still won't hear me

و تو هنوز هم صدای مرا نخواهی شنید

(I’m going under)

به پایین (اعماق) می روم (سقوط می کنم)

Don't want your hand this time I'll save myself

این بار به كمكت نیاز ندارم ، از خودم محافظت خواهم كرد

Maybe I'll wake up for once

شاید كه برای یك بار بیدار شوم

Not tormented daily defeated by you

دیگر بخاطر شکست خوردن از تو ، هر روز زجر نمی کشم

Just when I thought I'd reached the bottom

درست زمانی كه گمان كردم به انتها رسیده ام

I'm dying again

من دوباره می میرم

I'm going under

به پایین می روم

Drowning in you

و در تو غرق میشوم

I'm falling forever

برای همیشه سقوط می کنم

I've got to break through

باید بشكنم و جلو بروم

I'm going under

من به پایین می روم

Blurring and Stirring the truth and the lies

حقایق و دروغها ، ناواضح و تکان دهنده اند

So I don't know what's real and what's not

بنابراین نمیدانم چه چیزی واقعی ست و چه چیزی (واقعی) نیست

Always confusing the thoughts in my head

افكار درون سرم همیشه گیج كننده (مغشوش) هستند

So I can't trust myself anymore

بنابراین دیگر نمی توانم به خودم اعتماد كنم

I'm dying again

دوباره می میرم

I'm going under

به پایین می روم

Drowning in you

و در تو غرق میشوم

I'm falling forever

برای همیشه سقوط می کنم

I've got to break through

باید بشكنم و جلو بروم

So go on and scream

پس ادامه بده و فریاد بزن

Scream at me I'm so far away

بر من فریاد بزن اما من خیلی دور هستم

I won't be broken again

دوباره نخواهم شکست (دیگر رنج نخواهم کشید)

I've got to breathe I can't keep going under

من باید نفس بكشم ، نمی توانم به پایین رفتن ادامه بدهم



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:31 | نویسنده : mahdieh

غریب است دوست داشتن و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
 
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد و نفس‌ها و صدا و
 
نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم

هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست ؛...

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.

(دکتر شریعتی)


http://xm.netne.net/images/faa8040da20e.jpg



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:26 | نویسنده : mahdieh

به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی

گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی

 گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.

به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟

 گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟

 چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:25 | نویسنده : mahdieh

 

تو با اومدنت روشنایی رو به زندگیم آوردی و با رفتنت منو توی ظلمت

و ســیاهی تنها گذاشتی.كاش هیچ وقت چشامو باز نمی كردم و این

روشنایی رو نــمی دیدم.میدونم اینا برات یه مشت چرت و پرته،اما تو

فكر نكن من دارم این چرت و پرتارو بـــرای دلـــخودم می نـویسم كه

حرفام توی دل بمونه. . . ایـنم خــودت یادم دادی.اون روز كه اینجا رو

ساختم اینقدر دوستت داشتم كه می خواستم یه جوری به همه

بگم كه چقدر دوست دارم....اما افسوس  .



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:24 | نویسنده : mahdieh

سیب سرخی را به من بخشید و رفت

عاقبت بر عشق من خندید ورفت

چشم از من کند و دل از من برید

حال بیمار مرا فهمید و رفت

اشک در چشمان سردم حلقه زد

بی مروت گریه ام را دید و رفت

با غم هجرش مدارا میکنم

گر چه بر زخمم نمک پاشید رفت



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:22 | نویسنده : mahdieh

ما که به هم نمی رسیم , بسه دیگه بذار برم.. کی گفته بود به جرم عشق

یه عمری پرپرت کنم؟... حیف تو نیست, کنج قفس چادر غم سرت کنم؟...

من نه قلندر شبم , نه قهرمان قصه ها... نه برده ی حلقه به گوش , نه

ناجی فرشته ها... تو این دو روز زندگی , شبیه من فراوونه... یه لحظه

چشمات و ببند گذشتن از من آسونه... من عاشقم همین و بس , غصه نداره

بی کسی...

 

قشنگی قسمت ماست که ما بهم نمیرسیم . . .



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 19:4 | نویسنده : mahdieh

صبر کردن دردناک است
 
و فراموش کردن دردناک تر

 ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر كنی یا فراموش

http://upload.p30pedia.com/uploads/1285397685.jpg



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:49 | نویسنده : mahdieh

پناه من خداست....

پناه بعضیا آسمونه ، پناه بعضیا جاده اس ، پناه بعضیا دریاس ، .....

دنیای بعضیا یه چشمه اس ، دلای بعضیا یه دریاس ،

یه دریا مهربونی ، یه دریا عشق ،....

ولی پناه این همه مهربونی کجاست؟

اصلا پناه یعنی چی؟

مگه همه پناه دارن؟

یعنی همه یه جایی رو دارن که وقت بی کسیا و دل تنگیاشون بهش پناه ببرن ؟.....

همه رو نمی دونم !....

یعنی ؛ آخه راجه به خیلیا خیلی چیزا رو نمی دونم !

ولی این و می دونم هرکسی دوست داره یه جای امن و آروم داشته باشه ،

و هرکسی این جای امن و آروم رو یه جور تعبیر می کنه ،....

من بهش میگم پناه ......

راستی پناه تو کجاست؟

خونه ی یه مهربون ؟

آغوش گرم یه آشنا ؟

صدای قلب یه دوست ؟

یا یه تپش پر از اضطراب ؟

شایدم آسمون یا ماه .....

شایدم فرشته ها ....

آخه می دونی اونا آسمونی ان ، دوست داشتنی ان ، مهربونن .....

قلباشون شفافه ،.... دنیاشون بلوریه ....

بلور دلاشون زیر نور ماه می درخشه ...

راستی پناه تو کجاست ؟

پناه تو این دنیاست ؟ یا آسمونش؟

شایدم جاده ها ....

آخه نمی دونی راه رفتن تو یه جاده ی شلوغ چقدر آرومه .....

اینکه اگه احساس کنی یه جایی تو این دنیا آرامش داره ،.....

حتی اگه اون پناه یه جای پر سر و صدا باشه ،

وقتی تو اون جایی و ازش آرامش می گیری ، آرومه .....

اگه دریا پناه کسی باشه ، حتی وقتی هم طوفانیه ،

هر موجش یه دنیا لذته ....

ولی تا حالا به یه پناه همیشگی فکر کردی ؟

تا حالا به این فکر کردی که هر جایی که میشه پناهت ،....

تا یه مدتی پناه مهربونی می مونه ....

و کم کم از آرامشی که کنارش داری ، کم میشه .....

تا حالا فکر کردی اوج آرامش کجاست ؟

چرا پناه تو اون اوج نباشه ؟

اگه اوج آرامش دنیا پناهت باشه ،

تا همیشه یکی هست که مهربونه ، .....

یکی هست که دوستت داره ، .....

یکی هست که او ج مهربونیاشو برا تو گذاشته ،.....

یکی که همیشه به فکرته .....

یکی که هیچوقت ازت خسته نمیشه ....

یکی که هیچوقت ازش خسته نمیشی ...

اون پناه یه مهربونه ....

یه مهربون با یه خونه گرم و آشنا ،

توی خونه اش یه دریا داره به وسعت دل همه عاشقا ....

آسمون خونه اش یه ماه مهربون داره ...

جاده نداره ، جون اینجا مقصده .

دیگه نیازی نیست راه بری و بازهم بری تا به یه پناه برسی ....

تو حیاط خونه اش یه نردبون داره که میرسه به آسمون ....

بالای اون نردبون یه آسمون ستاره اس ....

شاید اونجا ، همون بالاها .... یه اوجه ... اوج یه آرامش ....

می دونی ، آسمون عرش خداست....

و می دونی بهترین پناه کجاست ؟

خونه ی اون مهربون ..... آخه اون ، آسمونیه ....!

و آنوقت خوب می فهمی پناه دنیا کجاست؟

چرا که ؛ رسیدن به خدا یعنی اوج آرامش .

خدا این آغوش گرمت و از ما نگیرررررررررررررررر.....



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:42 | نویسنده : mahdieh

فراموشم نکن!

میگن کلاغ ها خبرچین اند ، پس چرا خبر دلتنگی منو به تو نمیدن ؟

دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویرانتر / چو دیدم دوست میدارد دلت دل های ویران را .

رادیات قلب من از عشق تو آمد به جوش ، گر نداری باورم بنگر به حال آمپرم !

همیشه هرجا که رفتم آخر جاده تو بودی / اون که با دلخستگی هایش دل به من داده تو

بودی .

چه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من ، چه فرقی می کند رنگین کمان از

کدام سمت آسمان آغاز می شود .

باید به عشق نیک اندیشه کنیم / شیرین و فرهاد بشیم ، عاشقی پیشه کنیم .

تقدیم به آنکه محبتش در خاطرم ، خاطرش در یادم و یادش در دلم زنده است .

چه دعایی کنمت بهتر از این ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد .

آنقدر عزیزی که وقتی در بهار قدم میزنی ، برگ درختان برای بوسیدن جای پایت انتظار پاییز را

می کشند .

شبی دنبال معنایی برای دوست می گشتم / تو بالاتر ز هر معنا و من بیهوده می گشتم



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:38 | نویسنده : mahdieh
 

لالا لایی لالالا لایی
  

مي دونم محاله با تو بودن و به تو رسيـدن

 مي دونم که خيلي, سخته ديگه خوابت و نديدن

 رفتنت مثل يه کابوس
 

زندگيم مثل يه خوابه

تو کوير آرزوهام تورو داشتن, يه سرابه

آه آه آه...

رفتني ميره يه روزي, من از اول مي دونستم

 کااش نمي شدم خرابت, کاش مي شد, کااش مي تونستم

 تو بدون, تا ته جاده, يه کسي چشاش به راهه
  
اوني که مثل يه پاييز, تک تنها بي پناهه

                                                                         آه آه آه



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:37 | نویسنده : mahdieh

زندگی چون کودکی تنهاست

زندگی چون کودکی تنهاست:
ساده وغمناک!
اشک سردی همچون مروارید
می دود در جام چشمانش،
می چکد بر خاک،
سادگی در چهره اش پیداست!
گاه یک لبخند
می دمد در آسمان گونه هایش گرم،
می شکوفد در بنا گوشش
غنچه آزرم.
گاه ابر تیره اندوه
بر جبینش میگشد دامن
سر فرو می اورد نا شاد،
چون نهاهی نرم و نازک تن
در گذار باد

 

زندگی زیباست:
ساده و مغموم،
چون غزالی در کنار چشمه ای،در خلوت جنگل
مانده از دیدار جفت گمشده محروم
دیده اش از انتظاری جاودان لبریز
در بهاری سرد
مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخه اندوه
سادگی افتاده همچون شبنمی از دیده مهتاب
در سکون حیرتی خاموش
بر عقیق بوته اعجاب
زندگی چون کودکی تنهاست:
ساده وغمناک،
زندگی زیباست



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:35 | نویسنده : mahdieh

متن تمام ترانه های آلبوم زیبای طرفدار

برای تو زندگی می کنم، به عشق تو زنده هستم، اگر نباشی دیگر

نیستم

 تویی که بودنت به من همه چیز می دهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو

می رود…

عشق تو، حضور تو، به من نفس می دهد هوای بودنت

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم

نه به انتظار شکستم، نه منتظر کسی دیگر هستم

تو در قلبمی و تنها نیستی، تو مال منی و همه زندگی ام هستی…

 

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند می تپد ،

به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام…

به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،

به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام

و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو

می میرم….

به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،

به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است

بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار

است

در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام

خسته نمی شود چشمهایم از این انتظار ، می مانم و می مانم از این

خزان تا پایان بهار

تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم،

تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم

نمی توان از تو گذشت، به خدا نمی توان چشم بر روی چشمهایت

بست ،

بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم….

نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمی مانم ، نمی

گویم همیشه بمان ،

 تا زمانی که هستی من نیز می مانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا

می گذارم ،

نمی گویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان

قلبمی…

قلبی که تنها تپش هایش برای تو است،

زنده ماندن من به شرط تپش های این قلب نیست، به عشق بودن تو



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:33 | نویسنده : mahdieh

زندگی حس عجیبی است خدا می داند

دلت را سپردی به من و وعده همیشگی دادی،

گفتی که با من همیشه چشمه زلال عشق در قلبت میجوشد؛

گفتی همیشه آرامی همیشه به امید بودنم زنده میمانی؛

مدتی است که روزها، سرد گذشته؛از سردی هوا، آب چشمه ی عشقت یخ بسته؛

رگهای قلبم بی آب است به یک کویر خشک رسیدن هم بهتر از باریدن باران است؛

فصل عشق تو، رو به خزان است با تو بودن مثل رفتن به سوی یک کلبه ی بی نام و نشان

است؛

بی خیال، از عشق نگو برایم بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم؛

تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و آمده ای به سراغ صفحه آخرش،

هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آسمان آفتابی نشسته ای به انتظار باریدنش؛

اول بیا و بعد بگو میخواهی بروی تو هنوز نیامده داری میروی؛

اگر این است امروز تو ،وای به حال فردایت دیگر حوصله ندارم سر کنم با غمهایت؛

بارها رفتی و خودم آمدم به سراغت، اینبار دگر حتی نمینشینم چشم به راهت؛

باور اینکه تو از خوبها نیستی برایت بسی دشوار است اما این دست خودت نیست تو همینی؛

دیدنت حالم را خراب میکند ،زین پس به جای تو با تنهایی قرار میگذارم،

اینگونه قلبم با تنهایی روزهایش را فردا میکند؛

دلت به حالم نسوزد،اینک این حال من است که سوخته، چشمهای خیسم،

به انتهای جاده ای که تو را در آن ندارد چشم دوخته و میشمارد

ثانیه هایی که از رویاهایم فراری اند؛

به جای نفس آه میکشم و به جای غم حسرت میخورم ؛خاطره هایم را جا میگذارم

و دیگر جای قدمهایت پا نمیگذارم



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 18:31 | نویسنده : mahdieh

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را

بگیر

خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در

انتظار طلوعی دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه

هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….

عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست

قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید،

تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست

هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در

میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از

این زندان غم رها کند

دلم گرفته ….

خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…

وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…

آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها

مانده ام

نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از

غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید

من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم

درد دل میکنم…

دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به

این ثانیه ها

میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ،

حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….

میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم

نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای

غم را میگیرم

 



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:57 | نویسنده : mahdieh

ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم

دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ، دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و

راحتم کردی….راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش

بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن

دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم

ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم

دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ، دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و

راحتم کردی….

نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا

گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ، به سراغم نیا که دوباره 

دلم را نفرین میکنم
راه خودت را برو ، بی خیال من شو ، نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را

شروع کنم دوباره میبازم

دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد…

نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ، دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این

راه

راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ، اگر عاشقت شدم

اشتباه از قلب ساده ام بود…

بعد از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ، با چه زبانی بگویم ، تو آن کسی که

من میخواهم نیستی ، نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم

کنی..

نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم!



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:55 | نویسنده : mahdieh

هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم

بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم

مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره

ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره

چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه

معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه

نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود

یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود

نمیدونم با کی رفته، شاید تنها سفر کرده

هنوز هیچ چیزی معلموم نیست، شاید دوباره برگرده

حالا موندم با تنهایی، شبا گریه و بیداری

فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری

هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم

بهم میگفت دوسم داره، گذاشت و رفت و جا خوردم

مثل یه آدم گیجم، به یه نقطه شدم خیره

ازم دلخور نبود اما، چرا نگفت داره میره

چقدر ساکت برید از من، ندیدم که معطل شه

معمای عجیبی بود، چقدر خوبه اگه حل شه

نه اشکش رو در آوردم، نه از عشقم فراری بود

یعنی هر چی بهم میگفت، تمومش سر کاری بود



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:53 | نویسنده : mahdieh

چه بی صدا رفت

چه آرام و بی ریا رفت

او رفت ، اما از  قلبم هیچگاه نرفت.

روزها رفتند، اما یاد او از خاطره ها نرفتند .

خورشید رفت ، غروب آمد ، اما نام او از دلم نرفت و مهرش همیشه در 

کنج دلم ماند.

او هست اما نیست ، او در قلب من است اما در  کنارم نیست.

او رفت ، سهم من از رفتن او قطره های بی گناه اشکهای من بود.

او رفت اما هنوز قصه پا برجاست ، زندگی تمام نشده ، صدایش همیشه

برایم آشناست.

او رفت ، اما من هنوز هستم ، او هست ، زیرا من نیمه ی دیگری از او

هستم.

ما یکی هستیم ، او رفت اما هنوز به عشق هم زنده هستیم ، او نیست

، اما به عشق هم عاشق هستیم.

دسته گلی از گلهای نرگس چیده ام ، به یادت در طاغچه ی اتاق

گذاشته ام ، عطر تو همیشه در اتاقم پیچیده ، یاد تو هنوز از خاطر گلها

بیرون نرفته.

آن زمان که تو بودی ، دنیا برایم بهشت بود ، این تقدیر و سرنوشت بود

که تو رفتی ، اما هنوز هم دنیا برایم زیباست ، زیرا یاد تو همیشه در

دلهاست.

او رفت ،

چه بی صدا رفت ،

چه آرام و بی ریا رفت…



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:52 | نویسنده : mahdieh

25561082840450029344 عکس های عاشقانه جدید 91

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم.
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم ،
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم.
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم ،
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم.
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم ، نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم.
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد، میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد.
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم ، بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم.
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد.
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید.
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است.
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیباست است.
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم ، گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن، اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت.



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:51 | نویسنده : mahdieh

قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی ، غرورم را شکستی ، اشکهایم را درآوردی، یک عالمه غم و غصه در دلم نشاندی ، مرا نا امید از زندگی کردی.
دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟
تو رهایم کردی اما هنوز هم یاد و خاطره هایت در قلبم مانده است ، به آْنها نیز بگو مرا رها کنند . خسته شدم از نوشتن کلام دروغین عشق.
خسته شدم از عشق نوشتن ! از نوشتن کلمه ای که در این زمانه وجود ندارد !
دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟
فراموشم کن ، هم یاد و خاطره های با هم بودنمان و هم نام مرا.
نمی دانم چرا از عشق می نویسم ، از کلمه ای که بی هویت است.
اما آنچه دلم میگوید همین است : نفرین بر عشق.
دلم دیگر از عشق و عاشقی بیزار است و دیگر حوصله به غم نشستن و یا دلتنگی و درد دوری یا انتظار را ندارد.
میخواهم تنهای تنها باشم و با رویاهای تنهایی ام زندگی کنم.
نه غمی در دل داشته باشم و نه دردی ! نه از فرداهای بی عشق بودن هراسان باشم و نه ثانیه های پر ارزش زندگی را با یاد و خاطره های عشق به هدر دهم.
میخواهم تنهای تنها باشم ، آنقدر تنها باشم که دیگر تنهاتر از من کسی نباشد.
به جای اینکه  به ساعت بنگرم تا لحظه دیدار  با عشق فرا رسد ، در گوشه ای مینشینم و به آسمان آبی و لحظه غروب و طلوع خورشید می نگرم.
تنهایی با اینکه پر از درد است ، اما درد عاشقی پر درد تر از درد تنهاییست.



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:49 | نویسنده : mahdieh

» عکس های اشک و جدایی

یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
گفت که روزی می آید اما نگفت چه روزی!
او که قلبم را شکست و رفت روزی دوباره می آید.می آید و به منی که خسته و بی جانم ، جانی دوباره می دهد و دوباره خاطرات شیرین با هم بودنمان را زنده می کند،
می آید و دوباره خاکستر عشق را در دلم شعله ور میکند.
 به انتظار آن روز نشسته ام تا دوباره بیاید و به این قلب شکسته ام
سر و سامان دهد. می آید تا دوباره عاشقانه بر روی گونه مهربانش بوسه بزنم و دوباره به او
بگویم که دوستت دارم ای بهترینم. بیا که بدجور دلم هوای تو را کرده است… بیا که با یک دنیا محبت و عشق و یک عالمه دلتنگی و درد دل به استقبال تو خواهم آمد.
بیا که عشق بدون ما عشق نیست ، این دنیا بدون ما زیبا نیست.
او دوباره می آید تا شبهای تیره و تارم بعد از مدتها ستاره باران شود و
مهتاب مثل گذشته عاشقانه شبهای مرا نورانی کند.
به عشق آمدنت این روزهای تلخ بی تو بودن را با همه غم ها و غصه ها
و گریه هایش سپری میکنم تا دوباره روزی بیایی و به منی که خسته از
زندگی ام نفسی دوباره دهی. یک روز دوباره می آیم : این جمله را خودش گفت.
می آید و مرا عاشقتر می کند و آن لحظه است که دوباره من امیدواربه
زندگی می شوم و خوشبختی را در زندگی ام تضمین می کنم.
بیا عزیزم ، با اینکه قلبم را شکستی اما همچنان درهای قلبم همیشه به روی تو باز است، این قلبم به نام تو و تا ابد برای تو هست. بیا و دوباره اسیر قلب بی طاقت من شو ، بیا وارد همان قلبی شو که خودت آن را شکستی و  ویرانه کردی .. این ویرانه قلبم را که خودت با دستهای خودت ویرانه کردی آباد کن و دوباره مرا که همان کویر تشنه و بی جانم را  از باران عشقت سیراب کن.
یک روز دوباره می آیم :::: آری خودش گفت که روزی دوباره می آید.
می ترسم از عشق تو بمیرم اما روزی که تو می آیی را نبینم.
می ترسم آنقدر به انتظار بنشینم و نیایی و آخر سر دیگر مجالی برای دیدار با تو نباشد.
می ترسم از آن روزی که تو خواهی آمد و من دیگر نیستم..
آن لحظه هست که می فهمی از عشق تو مرده ام… آری از عشق تو مرده ام.
پس تا خون در رگهایم جاری است و جای قلبم  در نبود تو خالی است برگرد.



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:46 | نویسنده : mahdieh

یادداشت های سوخته ام را

به همراه تمام ناگفته هایم…

در بطری نهاده …و به دست امواج دریا سپردم…

سالها گذشت و من…در انتظار اینکه پیغامی از تو نرسید…

مآیوسانه از امواج دریا دل بریدم…

اما حیف..

بعد مرگ تو فهمیدم…تقصیر تو نبود

گناه از دریا نیز نبود…تقصیر من بود…

در بطری باز مانده بود…



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:44 | نویسنده : mahdieh

وقتی مرا بغــــــــل میکنی

چنان جاذبه ی آغوشـــــت

به جاذبه زمین غلبـــــه میکند

که روحم به پــــرواز در می آید…



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:44 | نویسنده : mahdieh

آدمــها کنــارت هستند . . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند !
از پیشــت میروند یک روز . . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد !
دوستــت دارند . . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند !
میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود. . . و این است بازی باهــم بودن . . .



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:43 | نویسنده : mahdieh

❤گفتم:میری؟
گفت❤:آره
گفتم:منم❤ بیام؟
گفت:جایی که من میرم ❤جای 2 نفره نه❤ 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.❤....
اشک❤ توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین❤ انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت❤ و سرمو بالا آورد
گفت❤:میری؟
گفتم:آره
گفت:❤منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای❤ 1 نفره نه 2 نفر
گفت❤:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت❤ نداره
من رفتم❤ اونم رفت
ولی
اون❤ مدتهاست که❤ برگشته
وبا ❤اشک چشماش
خاک مزارمو❤ شستشو میده .



تاريخ : شنبه 14 / 6 / 1391برچسب:, | 17:39 | نویسنده : mahdieh

0930Do Rahi متن عاشقانه مرگ بر دوراهی ها

هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم

که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی

ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز …

با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس …

مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است

آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد

تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی …

ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند

لعنت بر دوراهی ها …



تاريخ : شنبه 20 / 4 / 1391برچسب:, | 17:50 | نویسنده : mahdieh

عیب نداره ...
عیب نداره که " تنهایی "...
عیب نداره که شبا بدون " شب بخیر " می خوابی ...
عیب نداره که جمله ی "دوستت دارم " رو نمیشنوی ...
عیب نداره که دلش دیگه برات " تنگ " نمیشه ...

 عیب نداره حرفاتو باید تو تختت با " خودت " بزنی ...
عیب نداره زیره بارون بدون
، باید " تنها " خیس شی ...
عیب نداره که کسی نیست " درد " هاتو بهش بگی ...
 عیب نداره گلم ، " خدا بزرگه " اونم تنهاست ، بدون شب بخیر می خوابه ، دوستت دارم های تورو میشنوه و دلش برات برات تنگ میشه !
حرفاتو به اون بزن ، زیره بارون باهاش قدم بزن ، به درد و دلت گوش میده !!
 
انصـاف نیـست ؛ کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد ، که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم .... و آنـقدربـزرگ بـاشـد ؛ که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم ... !!!
 
دوای این بیخوابی ها ... تویی که الان خوابی!!!


تاريخ : جمعه 6 / 2 / 1386برچسب:, | 2:15 | نویسنده : mahdieh

 

غَرق ِ خوابـَ ـم ؛ خوابـَ ـم نمی بَرد ...

دیگر تلخی ِ قهوه ، مـَنگی ِ الکل ،

دود سیــ ـگار نیز

مـَرا ارضـ.ا نمی کـُند ...!

قلمم هم تکه تکه می نویسَد ...

خسته شده از داستان های تکراری که

هـَر روز با آن

دست و پنجه نـَرم می کند !

دنبال ِ چه می گردم ؟!

در کوچه پـَس کوچه های این شَهر مَجازی ...

خـُدا می داند!

 



تاريخ : جمعه 6 / 2 / 1391برچسب:, | 2:13 | نویسنده : mahdieh

 

استعداد عجیبی در شکستن داری ، قلب ، غرور ، پیمان


استعداد عجیبی در نشستن دارم ، به پای تو ، به امید تو ،

در انتظار تو . . .



تاريخ : جمعه 6 / 2 / 1391برچسب:, | 2:6 | نویسنده : mahdieh

 


نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني تا متوجه بشي

نامه يک پسر عاشق به دختر مورد علاقه اش لطفا تا آخرشو بخونيد تا متوجه عشق پسر به دختر بشيد.

http://www.smstak.com/wp-content/uploads/2010/11/3u9xcunum4wfimsurpx.jpg



1- محبت شديدي كه صادقانه به تو ابراز ميكردم


2- دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو


3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم


4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و


5- اين احساس در قلب من قوت ميگيرد كه بالاخره روزي بايد


6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم كه


7- شريك زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار كوتاه بود اما


8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و


9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم


10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ كس نميتواند تحمل كند و با اين وضع


11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را


12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم


13- خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان كه


14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش


15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت كننده است اگر


16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم كه


17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش


18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت كه داراي كمترين


19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه


20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمی توانم قانع شوم كه


21- تو را دوست داشته باشم و شريك زندگي تو باشم .

 

 

 

و در آخر اگر ميخواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان!!!

نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني



تاريخ : جمعه 6 / 2 / 1391برچسب:, | 2:3 | نویسنده : mahdieh

 

 

به یک فرشته گفتم:برو و معشوقم که عاشقش هستم را ببوس!!

فرشته رفت و وقتی برگشت

دیدم چشماش اشکیه و گریه کرده!!

به فرشته گفتم: معشوق مرا بوسیدی؟!

فرشته گفت: نه نشد

 به فرشته گفتم:چرا؟!!

فرشته مهربون گفت:

دو فرشته هیچ وقت همدیگرو را نمی بوسن!



تاريخ : پنج شنبه 24 / 1 / 1391برچسب:, | 20:11 | نویسنده : mahdieh

تا حالا شده عاشق بشین؟؟؟

میدونین عشق چه رنگیه؟؟؟

میدونین عشق چه مزه ای داره؟؟؟

میدونین عشق چه بویی داره؟؟؟

میدونین عاشق چه شکلیه؟؟؟

میدونین معشوق چه کار میکنه با قلب عاشق؟؟؟

مدونین قلب عاشق برای چی میزنه؟؟؟

میدونین قلب عاشق برای کی میزنه؟؟؟

میدونین ...؟؟؟

اگه جواب این همه سئوال رو میخواین! مطلب زیر رو

بخونین...خیلی جالب و آموزندس...

وقتی

یه روز دیدی خودت اینجایی و دلت یه جای دیگه … بدون

كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدی

طوری میشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق می تپه ،

چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع 

سوختن همه چی با یک نگاه شروع میشه

این نگاه مثل نگاهای دیگه نست ، یه چیزی داره که

اونای دیگه ندارن ...

محو زیبایی نگاهش میشی ، تا ابد تصویر نگاهش رو توی

قلبت حبس می كنی ، نه اصلا می زاریش توی یه

صندوق ، درش رو هم قفل می كنی تا كسی

بهش دست نزنه.

حتی وقتی با عشقت روی یه سكو می شینی و واسه

ساعتهای متمادی باهاش حرفی نمی زنی ، وقتی ازش

دور میشی احساس می كنی قشنگترین گفتگوی عمرت

رو با كسی داری از دست میدی.

می بینی كار دل رو؟

شب می آی كه بخوابی مگه فكرش می زاره؟! خلاصه بعد

یه جنگ و جدال طولانی با خودت چشات رو رو هم

می زاری ولی همش از خواب میپری ...

از چیزی میترسی ...

صبح كه از خواب بیدار میشی نه می تونی چیزی بخوری

نه می تونی كاری انجام بدی ،

فقط و فقط اونه که توی فكر و ذهنت قدم می زنه

به خودت می گی ای بابا از درس و زندگی افتادم !

آخه من چمه ؟

راه می افتی تو كوچه و خیابون هر جا كه میری هرچی

كه می بینی فقط اونه ، گویا كه همه چی از

بین رفته و فقط اون مونده

طوری بهش عادت می كنی كه اگه فقط یه روز نبینیش

دنیا به آخر میرسه

وقتی با اونی مثل اینكه تو آسمونا سیر می كنی

وقتی بهت نگاه می كنه گویا همه دنیا رو بهت میدن

گرچه عشق نه حرفی می زنه و نه نگاهی می كنه !

آخه خاصیت عشق همینه آدم رو عاشق می كنه و

بعد ولش می كنه به امون خدا

وقتی باهاته همش سرش پائینه

تو دلت می گی تورو خدا فقط یه بار نیگام كن آخه دلم

واسه اون چشای قشنگت یه ذره شده

دیگه از آن خودت نیستی

بدجوری بهش عادت كردی ! مگه نه ؟ یه روزی بهت

میگه كه می خواد ببینتت

سراز پا نمی شناسی حتی نمیدونی چی كار كنی ...

فقط دلت شور میزنه آخه شب قبل خواب اونو دیدی...

خواب دیدی که همش از دستت فرار میکنه ...

هیچوقت براش گل رز قرمز نگرفتی ...چون بهت گفته بود

همش دروغه تو هم نخواستی فکر کنه تو

دروغ میگی آخه از دروغ متنفره ...

وقتی اون رو می بینی با لبخند بهش میگی خیلی

خوشحالی که امروز میبینیش ...

ولی اون ...

سرش رو بلند می كنه و تو چشات زل میزنه و بهت میگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كنی !

دنیا رو سرت خراب میشه

همه چی رو ازت می گیرن همه خوشبختیهای دنیا رو

بهش می گی من … من … من

از جاش بلند میشه و خیلی آروم دستت رو میبوسه

میذاره رو قلبش و بهت میگه خیلی دوستت دارم

وبرای همیشه تركت می كنه

دیگه قلبت نمی تپه دیگه خون تو رگات جاری نمیشه

یه هویی صدای شكستن چیزی می آد

دلت می شكنه و تكه های شكستش روی زمین میریزه

دلت میخواد گریه کنی ولی یادت می افته

بهش قول داده بودی که هیچوقت به خاطر اون

گریه نمیکنی چون میگفت اگه یه قطره اشک از چشمای

تو بیاد من خودم رو نمیبخشم ...

دلت میخواد بهش بگی چقدر بی رحمی که گریه

رو ازم گرفتی ولی اصلا هیچ صدایی از گلوت در نمیاد

بهت میگه فهمیدی چی گفتم ؟با سر بهش میگی

آره!...

وقتی ازش میپرسی چرا؟؟؟میگه چون دوستت دارم!

انگشتری رو که تو دستته در میاری آخه خیلی

اونو دوست داره بهش میگی مال تو ...

ازت میگیره ولی دوباره تو انگشتت میکنه ...

میگه فقط تو دست تو قشنگه...

بعد دستت رو محکم فشار میده و تو چشمات نگاه میکنه

و...

بعد اون روز دیگه دلت نمیخواد چشمات رو باز نمی كنی

آخه اگه بازشون كنی باید دنیای بدون اون رو ببینی

تو دنیای بدون اون رو می خوای چی كار ؟

و برای همیشه یه دل شكسته باقی می مونی

دل شكسته ای كه تنها چاره دردش تویی...



تاريخ : پنج شنبه 24 / 1 / 1391برچسب:, | 20:8 | نویسنده : mahdieh

 به سلامتی هر كس كه دلش از یكی خونه!

 به سلامتی هر كس كه دلش از یكی دوره!
 
به سلامتی اون كسی كه دردامو میدونه!
 
به سلامتی اون كسی كه میدونه ولی همیشه ساكت می مونه!
 
به سلامتی هر كس كه درونش داره میسوزه اما ترجیح میده لبهاش و بدوزه!
 
به سلامتی هر كس كه عاشقه و شاید هنوز نمیدونه....
 
 



تاريخ : پنج شنبه 24 / 1 / 1391برچسب:, | 20:5 | نویسنده : mahdieh

 

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، 
 تنها یــــک کلمه است
 
 "میگذرد"
 ولی دق می دهد تـــــا
 
بگــــــــــــذرد...
 
 


تاريخ : پنج شنبه 24 / 1 / 1391برچسب:, | 19:25 | نویسنده : mahdieh

چشمانت را برای زندگی می خواهم



اسمت را برای دلخوشی می خوانم



دلت را برای عاشقی می خواهم



صدایت را برای شادابی می شنوم



دستت را برای نوازش می خواهم



و پایت را برای همراهی می خواهم



عطرت را برای مستی می بویم



خیالت را برای پرواز می خواهم



و خودت را نیز برای پرستش

 



تاريخ : سه شنبه 28 / 12 / 1390برچسب:, | 1:0 | نویسنده : mahdieh

میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد !

دلم میخواهد لحظه ها و ثانیه ها تند تر از همیشه سپری شوند و

لحظه ای که روزها آرزوی آن را داشتم فرا رسد...

شاید بگید آدم برای گذشته هاش دلتنگی میکنه نه برای روزی که هنوز نیومده . من کاملا موافقم اما منظور من فردایی نیست که نیومده  ,  من فردا و فرداهایی رو میگم که گذشته ... وتمام شده...

 

 

 


__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶¶¶¶
_¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
___¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_______¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
_________¶¶¶¶¶¶¶¶
___________¶¶¶¶
____________¶¶
_____________¶
____________¶
___________¶
__________¶
________¶
________¶
______¶
_____¶
_____¶
______¶
______¶
 

 

به یاد تو نوشتم که از جنس بهاری

که در اعماق قلبم ، همیشه ماندگاری

 

 

 



تاريخ : جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, | 8:53 | نویسنده : mahdieh

http://tehrankids.com/uploads/posts/2011-04/thumbs/1302524070_3468.gif

1000بار900جمله ی عاشقانه را در 800 جای مختلف به 700 زبان و با

600 شکل پیش 500نفر طرح کردم و400 تای آن ها 300 جمله را به 200

زبان در 100 برگ ترجمه کردند90 تای آن ها را در 80 روز  روزی 70

دفعه برای خودم نوشتم60 تای آن ها را آموختم50 بار  40روز  روزی 30

دفعه تکرار کردم 20 بار  10 سوال به مدت 9 روز تکرار کردم به 8

سوال  7بار  6جواب دادم در فاصله ی5روز دارای 4بار  3جا در مدت 2

روز تو را دیدم و عاشقانه نگاهت کردم تا روزی برسد که من یک بار بگویم

                         دوستت دارم

 

بهترین تصاویر در بهار بیست www.bahar22.com



تاريخ : جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, | 8:52 | نویسنده : mahdieh

مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا

تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا

چه قدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه

مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه

تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر

مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر

تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر

تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر

مث برق دو تا چشمی توی یک قاب شکسته



تاريخ : جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:, | 8:47 | نویسنده : mahdieh

 

با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جاده های رفتنت را خط خطی! کسی برای من نیست. بیا غلط های زندگیم را به من بگو و زیر اشتباهاتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،ماهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدان مال تست؟بیا که درد دلم را فقط تو میفهمی

 

 

 

       

 

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

 

بهترین تصاویر در بهار بیست www.bahar22.com



تاريخ : چهار شنبه 22 / 12 / 1390برچسب:, | 13:30 | نویسنده : mahdieh

 

 

عشق را دوست دارم
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم

   

 

یک

 

 پنجره برای دیدن


 

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن


 

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی


 

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد


 

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ


 

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را


 

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم


 

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد


 

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا


 

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد


 

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت


 

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*


 

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*


 

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*


 

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*


 

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*


 

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*


 

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*


 

*ــــــــــــــــ*


 

*ــــــ*


 

*

 



تاريخ : پنج شنبه 6 / 11 / 1390برچسب:, | 22:27 | نویسنده : mahdieh

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

تصاوير زيبا سازی وبلاگ           Www.bahar22.com       خدمات وبلاگ نويسان جوان                                                تصاوير زيبا سازی وبلاگ           Www.bahar22.com       خدمات وبلاگ نويسان جوان

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی                          عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی



تاريخ : شنبه 4 / 11 / 1390برچسب:, | 16:32 | نویسنده : mahdieh

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com



تاريخ : یک شنبه 30 / 10 / 1390برچسب:, | 22:27 | نویسنده : mahdieh

میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد !

دلم میخواهد لحظه ها و ثانیه ها تند تر از همیشه سپری شوند و

لحظه ای که روزها آرزوی آن را داشتم فرا رسد...

upsara



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 30 / 10 / 1390برچسب:, | 22:23 | نویسنده : mahdieh

متاسفانه بعضی ها هستند که :

بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛
بی آب ، دو هفته ؛
بی هوا ، چند دقیقه ؛
و
بی "وجـــدان" ، خـیلی ...

upsara


 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 30 / 10 / 1390برچسب:, | 22:16 | نویسنده : mahdieh

 

 

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم......




تنهائی را دوست دارم چون بی وفا نیست




تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام




تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست




تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست




تنهائی رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم



گریست وهیچ کس اشکهایم را




نمیبیند




اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم.




ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودنم




است...

 

upsara


 



تاريخ : یک شنبه 30 / 10 / 1390برچسب:, | 22:5 | نویسنده : mahdieh
می دونی قشنگی زندگی به چیه ؟

این که تو بی خبر باشی و یکی دیگه به خاطرت با خدا راز و نیاز کنه ...  


به یاد داشته باش که یک مرد ، عشق را پاس می دارد
 

یک مرد هر چه را که می تواند به قربانگاه عشق می آورد
 

آنچه فدا کردنی ست فدا می کند ، آنچه شکستنی ست می شکند
 

و آنچه را که تحمل سوز است ، تحمل می کند
 

اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدایی نمی رود

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com



تاريخ : یک شنبه 30 / 10 / 1390برچسب:, | 22:4 | نویسنده : mahdieh

دلتنگ توأم
 

تا شادمانه مرا ببینند
 

شاخه‌ها
 

به شکل نام تو سبز می‌شوند،
 

پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست
 

حروف نام تو را
 

بر کتابم می‌ریزد،
 

آفتاب
 

به شکل پروانه‌ای از مس
 

گرد صدایم
 

بال می‌زند،
 

و می‌دانم سکوت
 

فقط به خاطر من سکوت است،
 

اما من
 

دلتنگ توأم
 

شعر می‌نویسم
 

و واژه‌هایم را کنار می زنم
 

که تو را ببینم ...

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

پیچک